شعر

شعر


وقتی جهان از ریشه جهنم
و آدم از عدم
و سعی از ریشه ی یاس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را به کفتر تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان دل بست
نان را
از هر طرف بخوانی
نان است

نه از مهر و نه از کین مى نویسم
نه از کفر و نه از دین مى نویسم.
دلم خون است، مى دانم برادر
دلم خون است، از این مى نویسم

دستى زکرم به شانه مانزدى
بالى به هواى دانه ما نزدى
دیرست دلم چشم به راهت دارد
اى عشق، سرى به خانه ما نزدى

خسته ام از آرزوها، آرزوهاى شعارى
شوق پرواز مجازى، بال هاى استعارى
لحظه هاى کاغذى را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانى، زندگى هاى ادارى
روى میز خالى من، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیت ها، نامى از ما یادگارى

عمرى به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولى ما
لبیک گفتن را لبى هم تر نکردیم

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
....
دلم قلمرو جغرافیاى ویرانى است
هواى ناحیه ما همیشه بارانى است

روز مبادا

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...

مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !

* * *

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...

هر روز بی تو
روز مبادا است !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد