بزرگ​ترین دروغ​های تاریخ؛ رامسس دوم استاد بزرگ دروغ‌پردازی

بزرگ​ترین دروغ​های تاریخ؛ رامسس دوم استاد بزرگ دروغ‌پردازی

 
رامسس دوم به جای رودررو شدن با رسوایی ناشی از اسارت، بر گردونه خود نشست و گارد سلطنتی‌اش را در یک سلسله ضدحمله درگیر و هدایت کرد...
 قِسِر در رفتن از پیامدهای دروغگویی، وقتی شخص دروغگو در ردیف رب النوع به شمار آید، به مراتب آسان‌تر می‌شود. رامسس دوم تا جایی که به مردم و زیردستان مربوط می‌شد، به تمام معنا یک چنین رب النوعی بود که در مقام تجسم زنده هوروس (رب النوع نور و نیکویی) از بزرگ‌‌ترین رب النوع های مصر عمل می‌کرد.دوره 67 سال پادشاهی درخشان او طولانی‌ترین دوره پادشاهی در میان فراعنه مصر بود؛ با این حال، این پادشاهی، می‌توانست در همان سال های اول خاتمه یابد.
 
او در پنجمین سال سلطنتش به قصد استقرار دوباره سلطه مصر بر شهر سوری قادش که در دوره سلطنت پدرش تسخیر شد و سپس از دست رفته بود، با حتیان به جنگ پرداخت. رامسس دوم پس از آنکه از دشمن فریب خورد و در پی آن به دام افتاد و بسیاری از نفرات سپاهش او را ترک گفتند، تقریبا دست تنها با حتیان جنگید و توانست آنها را شکست دهد.
این یک پیروزی افتخارآفرین بود و رامسس دوم در سال‌های باقیمانده سلطنتش آن را نقطه اوج زندگانی نظامی خود به شمار می‌آورد. به دستور او شرح این پیروزی شکوهمند با حروف هیروگلیف و تصاویر بسیار بر دیوارهای معابد سراسر کشور نقش بست؛ در الاقصر (مصر مرکزی، کنار رود نیل)، آبیدوس (مصر علیا، برساحل غربی نیل)، ابو سمبل (بر ساحل چپ رود نیل،‌ میان آبشارهای اول و دوم)، کرنگ (مصر مرکزی، 6/1 کیلومتری شرق الاقصر در ساختگاه قسمتی از شهر باستانی طیوه)، و رامسئوم در پی – رامسس.شرح این جنگ و پیروزی در قالب سه روایت بر پاپیروس و 13 روایت نوشته شده به سه سبک مختلف (خبرنامه، ‌شعر و مجموعه تصاویر) از آن روزگار باقی مانده است.
 
با در نظر گرفتن سال‌های میانی سپری شده، خودکامگی حکومت در مصر باستان، نظارت اکید رامسس دوم بر آفرینش‌های ادبی و عادت او در تغییر دادن کارکرد معابد متعلق به نیاکانش دایر بر بزرگداشت شخص او، احتمال زیاد می‌رود که شرح یادشده در قالب چندین روایت دیگر نیز ثبت شده باشد.
کاش این همه حقیقت می‌داشت. از موارد استثنایی برای آن دوره، در دسترس بودن سندی است که در آن این جنگ با روایت حتیان شرح داده می‌شود. یکی از الواح به دست آمده از حفاری‌ها در پایتخت پیشین حتیان یعنی حتوزا (بغازکوی امروزی در ترکیه)، بیش از ادعاهای عجیب و غریب رامسس دوم در زمینه قدرت نظامی‌اش به تاریخ مدون عادی شباهت دارد.
حقیقت آن است که پیروزی شکوهمند رامسس دوم در بهترین حالت از یک نتیجه‌گیری مساوی برای حفظ آبروی او فراتر نمی‌رفت. او شهر قادش را از نو تسخیر نکرد، بلکه عملا آن‌قدر بخت با او یار شد که توانست از معرکه بگریزد و جان خودش را نجات دهد. پس از پایان آن جنگ، سپاهیان رامسس از راه سوریه به مصر بازگشتند. ولی وقتی خود رامسس به مصر رسید، عنوان قهرمان پیدا کرده بود! راستی، چه لقب دیگری می‌شد به او داد. او یک فرعون بود و همه فرعون‌ها رب النوع نیز بودند.

 فرعون‌های سپاهی
رامسس دوم، سومین فرعون از سلسله نوزدهم فراعنه مصر بود. حار محب، آخرین فرعون از فراعنه سلسله هجدهم، هیچ وارث طبیعی برای خود نداشت و به همین علت رامسس اول را که فرمانده سپاهیان و وزیرش بود به جانشینی خود منصوب کرد.
سلسله هجدهم با داشتن چندین مساله در جانشینی از سلسله‌های پیشین متمایز شده بود و بر اثر همین مسائل بود که مصر، بخش بزرگی از قدرتش را در خاور نزدیک باستانی از دست داد.یک علت مهم در تصمیم‌گیری حارمحب این بود که رامسس اول پسری به نام سستی داشت که می‌توانست سلطنت را از پدرش به ارث بگیرد.
 
این اقدام حارمحب نشان داد که او از چه ژرف‌نگری بی‌مانندی برخوردار بود زیرا رامسس اول فقط دو سال هنگام سلطنت حارمحب زنده ماند. ستی، همچون پدرش، پیش از منصوب شدن به مقام سلطنت، در ارتش مصر خدمت کرده بود. او شدیدا به سیاست خارجی علاقه داشت و به محض جلوس بر تخت فرعونی، دست به کار شد تا اقتدار پیشین مصر را به آن بازگرداند. او تا حد بسیار زیادی، در این کار موفق شد.
ستی در نخستین سال سلطنتش، سپاهیانش را از مصر به سرزمین فلسطین هدایت کرد، وارد غزه شد و در منتهاالیه ساحل جنوبی فینقیه متوقف شد. سال بعد، در سواحل فینیقیه به سوی شمال پیش رفت و مدتی کوتاه آمورو که از ایالت‌های دست نشانده حتیان در فلسطین شمالی به شمار می‌رفت، به اضافه شهر سوری قادش را که آن زمان زیر سلطه آموریان بود در فاصله تقریبا 800 کیلومتری مصر به تصرف خود درآورد.

مسیر پیشروی ستی در جهت شمال، او را به ناگزیر به رویارویی با حتیانی کرد که در ترکیه مرکزی مستقر بودند ولی دامنه امپراتوری‌شان تا سرزمین شرق طالع (ساحل شرقی مدیترانه شامل سوریه، لبنان، اسرائیل، فلسطین و اردن امروزی) گسترده شده بود. ستی پس از یک بار بازگشت به مصر برای آرام کردن لیبیایی‌های سر به شورش برداشته، به سوریه بازگشت و در آنجا با حتیان جنگید تا اداره امور سرزمین آمورو را به دست گیرد.
با آنکه این جنگ بدون نتیجه قطعی به پایان رسید، آمورو و قادش به حتیان واگذار شدند. با این حال مواتالی پادشاه حتیان، به نشانه حسن‌نیت خود، پذیرفت که با حکومت  مصر بر ایالت‌های فینیقیه‌ای موافقت کند.سال‌های باقیمانده سلطنت ستی به دنبال سرکوب شورش نوبیایی‌ها در جنوب مصر، همچنان که عادت فراعنه مصر بود، تا حد بسیار زیادی به ساخت آرامگاه و معبد گذشت.
 
ستی، وقتی در سال 1304 پیش از میلاد چشم از جهان فروبست، اوضاعی پایدار در امپراتوری روبه‌رشد خود برای پسرش رامسس دوم به ارث گذاشت.رامسس دوم در پیکارهای نظامی پدرش شرکت کرده بود. برطبق سند هیروگلیفی (که نشان می‌دهد هیروگلیف هاتا چه اندازه برای اغراق‌گویی مستعد بوده‌اند) رامسس دوم از 10 سالگی در مقام یکی از فرماندهان ارتش مصر عمل می‌کرده است.در 14 سالگی، نایب‌السلطنته شد و وقتی فرعون مصر شد هنوز در نخستین سال‌های دهه سوم زندگی‌اش بود (یعنی بیست و چند ساله بود).
در مقام فرعون، تاثیرگذاری او بسیار سریع انجام می‌گرفت. او دریازنان شاردانا (ساردنی) را که تجارت دریایی مصر را در دریای مدیترانه به خطر انداخته بودند، شکست داد و به ارتش خود جذب کرد و سپس برای جلوگیری از هرگونه رخنه بیگانه به خاک مصر، چندین قلعه نظامی در امتداد مرزهای لیبی برپا داشت. اما فرعون‌های مصر بسیار مغرور بودند و رامسس دوم همواره درصدد یافتن فرصتی برای گوشمالی دادن به حتیان بود تا با فراتر رفتن از دستاوردهای پدرش، فرعون بودن خود را به آنان اثبات کند.
 
جاسوسان، گردونه‌ها و هرج و مرج
رامسس دوم در پنجمین سال سلطنتش، با سپاهی 20 هزار نفری عازم تسخیر دوباره سرزمینی شد که پدرش عملا به حتیان واگذار کرده بود. وقتی پادشاه بنوعمون به جای طرفداری از رامسس به حتیان اعلام وفاداری کرد، جنگ بین دو قدرت اجتناب‌ناپذیر شد. با حضور یافتن 5 هزار گردونه و 50 هزار سرباز در سپاهیان دو طرف، معلوم شد که واقعا جنگ درخواهد گرفت.
رامسس که یک واحد زبده را برای پیشروی در ساحل کنعان و رسیدن به قادش از سوی شمال پشت‌سر گذاشته بود، نفرات خودش را به چهار لشکر به نام‌های رب النوع های مصر تقسیم کرد و به راه افتاد. این لشکرها عبارت بودند از آمون، رع، پتاح و ست.شرح کسل‌کننده‌تر مندرج در خبرنامه که در معابد پرشمار رامسس دوم برای نسل‌های آینده به ارث گذاشته شد، از جایی آغاز می‌شود که رامسس پس از یک پیروزی نظامی در رتنو، واقع در جنوب قادش، صحیح و سالم در خیمه‌اش نشسته است.
 
او در جنوب شهر شبتونه با دو عرب بدوی دیدار می‌کند که می‌گویند فرستادگانی هستند که از وفاداری به پادشاه حتیان دست برداشته و به مصریان پیوسته‌اند.دو عرب بدوی به رامسس دوم گفتند که موواتالی همراه با متحدان پرشمار خود  و ارتش‌های گردونه‌های این متحدان در خالب به انتظار ایستاده است، زیرا از این می‌ترسد که قدرت فرعون در جهت جنوب به حرکت درآید و با او رو در رو شود.
رامسس دوم که از شنیدن این خبر دل و جرأت پیدا کرده بود، در راس لشکر آمون، به سوی قادش حرکت کرد و سه لشکر دیگر را پشت‌سر گذاشت تا بعدا به او بپیوندند.متاسفانه آنچه دو عرب بدوی به رامسس دوم گفته بودند، حقیقت نداشت. رامسس فقط زمانی به این نکته پی برد که لشکر آمون او از قادش گذشت و بر تپه‌ای در شمال غربی شهر خیمه زد. در لحظاتی که رامسس در خیمه‌گاه مستقر می‌شد تا قدری استراحت کند، دیده‌‌ورهایش دو سرباز وابسته به سپاه حتیان را دستگیر کردند و برای بازجویی به حضورش آوردند.
گرچه اطلاعی از جزئیات بازجویی آن دو در دست نیست، احتمال زیاد می‌دهند که رامسس دوم به زور شکنجه از آنها اعتراف گرفت. خبرچین‌ها، دست‌کم این بار، حقیقت را بر زبان آوردند. رامسس دوم، با تاسف متوجه شد که فریبش داده‌اند. موواتالی آن دو عرب بدوی را به قصد انتشار اطلاعات غلط درباره محل اقامتش به آنجا فرستاده بود.
در واقع موواتالی و متحدانش در پشت شهر قادش کمین کرده بودند تا مصری‌ها را به دام بیندازند.با توجه به اصل خطاناپذیر بودن فرعون، فرماندهان ارتش رامسس دوم اعتراف کردند که می‌بایست پیشاپیش می‌دانستند که ارتش حتیان با 37 هزار سرباز (تقریبا دو برابر سربازان ارتش مصر در آن نقطه) در پشت شهر قادش پنهان شده است و برای حمله به آنها آمادگی دارد. باید اذعان کرد که آنها از امکانات و فناوری‌های امروزی، مانند رادار و روش‌های شناسایی هوایی برخوردار نبودند. اختراع ابزاری چون تلسکوپ، فقط پس از گذشت 3هزار سال از آن تاریخ تحقق یافت.

رامسس دوم در پاسخ به این خبر جدید، بخش غیررزمی سپاهش (به اضافه چندتایی از همسرانش) را به نقطه‌ای امن هدایت کرد و بی‌درنگ، وزیرش را به عقب فرستاد تا به باقی‌مانده سپاه اعلام کند که هرچه زودتر آماده حرکت شوند.
 
حتیان حمله را آغاز کردند
همچنان که لشکر رع به خیمه‌گاه سلطنتی نزدیک می‌شد، چیزی حدود 2500گردونه ارتش حتیان که به گردونه‌های شکست‌ناپذیر معروف بودند از تپه‌های اطراف سرازیر شدند و نیروهای دفاعی رامسس را درهم کوبیدند. گردونه‌های حتیان، خاک سرخ رنگ سوریه را با چرخ‌هایشان زیرورو کردند و ارتش مصر را که احتمالا به آخرین دقیقه‌های یک روز راهپیمایی طولانی رسیده بود و نفراتش برای شام خوردن تدارک می‌دیدند به هراس افکندند.

در حالی که گردونه‌های مصری برای دفاع در برابر پیاده نظام طراحی شده بودند، گردونه‌های حتیان با گنجایش سه جنگاور به جای دو جنگاور، در پیشاپیش سپاهیان مهاجم به پیش می‌تاختند. صدای تالاپ تالاپ سم 10هزار اسبی که لحظه به لحظه نزدیک‌تر می‌شدند، به اضافه ابر برخاسته از غباری که گردونه‌ها را محاصره کرده بود، برای وحشت انداختن در دل جسورترین دشمن کفایت می‌کرد. یک سرباز، افسار اسب را در دست داشت و دو سرباز دیگر نیزه به دست آماده حمله بودند. گردونه‌ها با قدرت تمام از دل لشکر رع که در جلگه‌ای به درازای دو کیلومتر پخش شده بود، گذشتند.

پس از آنکه لشکر رع به انبوهی از سربازان آشفته تبدیل شد، گردونه‌ها چرخی زدند و راه خیمه‌گاه فرعون را در پیش گرفتند. لشکر آمون رامسس، درحالی که بقایای لشکر رع برگشته بودند و به سوی خیمه‌گاه می‌شتافتند و در جناحین سپاه مصر‌ آشوب می‌انداختند، ضربه اصلی حمله را دریافت کرد.
تیرهای رها شده از کمان‌ها صفیرکشان به هر سویی در پرواز بودند. مصری‌ها هنگام عقب‌نشینی، بخش دفاعی خیمه‌گاه را در هم ریختند و بسیاری از سربازانی که از برابر نخستین حمله گردونه‌ها گریخته بودند، با آتش سربازان خودی کشته شدند در حالی که گردونه‌های حتیان برای حمله‌ای دیگر آماده می‌شدند.
 
با نزدیک‌تر شدن ابر برخاسته از گردوخاک گردونه‌های حتیان و انبوه‌تر شدن تیرهایی که به سوی سپاهیان مصر پرتاب می‌شد، اوضاع مصری‌ها لحظه به لحظه ناامیدکننده‌تر می‌شد. روحیه سربازان مصری به پایین‌ترین حد ممکن سقوط کرد و بسیاری از آنها میدان نبرد را ترک کردند تا جان سالم به در برند. اوضاع به قدری وخیم شد که چیزی نمانده بود رامسس دوم به نخستین فرعون اسیر شده به دست دشمن هنگام جنگ تبدیل شود؛ ننگ به تمام معنا. چنین واقعه‌ای به ناپایداری سیاسی مهمی در مصر می‌انجامید.
 
دروغ‌بافی آغاز می‌شود
بایگانی‌های رسمی تاریخ مصر که در معابد نگهداری می‌شوند، در این نقطه، سرشار از شک و تردید هستند. در ترجمه همواره ستایش شده میریام لیختهایم از خبرنامه مربوط به این جنگ چنین گفته می‌شود؛ «نیروهای دشمن از صفوف ختیان [حتیان]، بندگان و پیروان اعلیحضرت [رامسس دوم] را که در کنارش حضور داشتند، محاصره کردند.
وقتی چشمان اعلیحضرت به آنها افتاد، در یک آن همچون پدرش مونت [رب النوع مصری جنگ که رامسس غالبا با ادعای ارتباط پدر و فرزندی بین خودش با او از او یاری می‌طلبید] از جا برجهید. او در حالی که سلاح برمی‌داشت و زره به تن می‌کرد، به ست [رب النوع مصری مو سرخ هرج و مرج] در لحظه اقتدار، شباهت داشت. بر اسب بزرگش که «پیروزی در طیوه» نامیده می‌شد نشست و تنها به تاخت از آنجا خارج شد. اعلیحضرت سرشار از قدرت بود و دلی چون دلیر شیر داشت و کسی را یارای ایستادن در برابرش نبود.

سراسر زمین اعلیحضرت در کام آتش می‌سوخت، او تمام کشورها را با دم شاهانه‌اش به آتش می‌کشید. چشمانش در حالی که به سربازان دشمن می‌نگریست، به آنها حمله می‌کرد. قدرتش همچون شعله‌ آتش در برابر آنها زبانه می‌کشید؛ او نیازی به انبوه سربازان بیگانه نداشت؛ آنها را همچون زباله می‌دانست. اعلیحضرت به صفوف سربازان دشمن از سرزمین ختیان [حتیان] و چندین کشور همراهش یورش برد. اعلحضرت به ست، آن الهه‌ بزرگ و قدرتمند و ساخمت [الهه خشمگین و شیر سری که غالبا مصریان باستان را در جنگ همراهی می‌کرد] در لحظه خشم گرفتن بر دشمنان شباهت داشت.

اعلیحضرت تمام نیروهای دشمن از سرزمین ختیان [حتیان] را با همراهی روسای بزرگ قبایل و تمام برادرانش و تمام روسای قبایل از تمام کشورهایی که با او همراهی کرده بودند کشت، در حالی که سواره نظام و پیاده نظامشان رو به زمین برخاک افتاده و یکی روی دیگر قرار گرفته بودند. اعلیحضرت آنها را در مواضع خودشان کشت؛ آنها از برابر اسبان اعلیحضرت به این سو و آن سو می‌گریختند و اعلیحضرت تنها بود، هیچ‌کسی همراهش نبود.اعلیحضرت کاری کرد که دشمن از سرزمین ختیان [حتیان]  با صورت بر خاک افتادند، یکی روی دیگری، درست مانند تمساح‌ها  هنگامی که در آب رود اورونتوس (نهر العاصی) می‌افتند.
حقیقت ماجرا، تا حدودی چیزی دیگر بود. رامسس دوم به جای رودررو شدن با رسوایی ناشی از اسارت، بر گردونه خود نشست و گارد سلطنتی‌اش را در یک سلسله ضدحمله درگیر و هدایت کرد. او بی‌رحمانه و خشمگینانه می‌جنگید و سربازانش را ترغیب می‌کرد تا حتیان را اسیر کنند و شکست دهند. چند عامل به او کمک کرد.نخست آنکه، او برخلاف ادعایش در این پیکار تنها نبود. لشکر آمون رامسس گرچه بر‌اثر حمله حتیان از هم پاشیده بود، گارد شخصی‌اش که از نخبگان ارتش مصر برگزیده شده بودند، در حالی‌که رامسس آخرین تلاش خود را به عمل می‌آورد، پابه‌پای او می‌جنگیدند.
 
از راه رسیدن سپاهیان کنعان، متشکل از سربازان زبده‌ای که رامسس آنها را در آمور پشت سر گذاشته بود، نیز مفید واقع شد. با رسیدن نیروهای کمکی از چندین جهت، نیروی گردونه‌های حتیان که بزرگی ابعادشان در مقایسه با گردونه‌های مصری از قدرت و سرعت عملشان می‌کاست، مجبور شدند در چندین جبهه درگیر شوند و بجنگند که این خود از شدت حمله‌های آنها می‌کاست.موثرتر از هر عامل کمکی دیگر، شاید این اعتقاد حتیان بوده باشد که گمان می‌کردند به پیروزی رسیده‌اند و به همین علت آرایش تهاجمی خود را بر هم زدند تا به غارت خیمه‌گاه مصریان بپردازند.
وقتی مصری‌ها و گردونه‌های سبک‌ترشان به حرکت درآمدند و به ضدحمله پرداختند، توانستند حتیان سرگرم گنج‌یابی را با سهولت نسبتا بیشتری بیابند و شکار کنند. تعدادی از بزرگان حتیان - از جمله دو برادر موواتالی- کشته شدند. موواتالی به جای آنکه با رامسس از نو سر بلند کرده‌ای رویارویی کند که لشکرهای ست و پتاحش هنوز به میدان نبرد او نرسیده بودند، تصمیمی احتیاط‌آمیز برای عقب‌نشینی به قادش گرفت.روز بعد، دو دشمن مجددا رودرروی هم ایستادند و جنگ بدون نتیجه قطعی به پایان رسید. سپاهیان هر دو طرف تلفات سنگین متحمل شدند. در حالی که رامسس دوم خود را از دام نوعی اقدام ساده‌لوحانه رهانیده بود که امکان داشت به بهای از دست رفتن جانش تمام شود، این جنگ با آنچه بتوان عنوان پیروزی به آن داد فرسنگ‌ها فاصله داشت.

رامسس دوم با آنکه بیشترین کوشش ممکن را به عمل آورد، نتوانست خطوط دفاعی حتیان را در هم بشکند.در روایتی که رامسس دوم از این واقعه می‌گوید، ادعا می‌کند که موواتالی درحالی‌که تقاضای بخشودگی می‌کرد، روی زانو افتاد و به حضور او رسید. ولی زمانی که رامسس دوم در سمت جنوب عقب‌نشینی کرد و نخست به دمشق و سپس به مصر رسید، حتیان همچنان قادش را در تصرف خود داشتند. این روایت نقل شده از سوی حتیان پذیرفتنی هم به نظر می‌رسد زیرا رامسس دوم چند سال بعد دوباره به آن نقطه بازگشت و یک بار دیگر کوشید قادش را تصرف کند، سپاهیان موواتالی مصری‌ها را تعقیب کرده و توانستند قلمروهای رامسس دوم را در سمت جنوب تا حومه دمشق (که آن روزها اوبی نامیده می‌شد) به تصرف خود درآورند.
 
میراث یک دروغ
رامسس دوم در مأموریت برای تسخیر شهر قادش ناکام شده بود، بخشی از سرزمین‌های زیر فرمان خود را از دست داده و خسارات مالی و جانی سنگینی به سپاهیان خود وارد آورده بود.
با این وجود، وقتی به مصر بازگشت، به پیکاری پردامنه برای حک کردن «پیروزی افتخارآفرین» خود بر دیوارهای معابد سراسر کشورش دست زد. او به هیچ وجه با مشکلی در راه عملی کردن نقشه‌اش مواجه نبود؛ فرعون‌های مصر با خطر استیضاح شدن از سوی مقامی دیگر مواجه نمی‌شدند. مساله، بیشتر یک مساله «چرایی» بود.

یکی از دلایل چنان اقدامی این بود که رامسس دوم به دنبال درگذشت پدرش، به تثبیت قدرتش نیاز داشت. بازگشت به وطن با لب و لوچه آویزان می‌توانست مشروعیت جانشینی او را متزلزل کند. مصر تازه می‌خواست به خود بیاید و از فروپاشی ناشی از سقوط سلسله هجدهم نجات یابد و حتیان در مدتی که ستی به مختصر پیشرفتی دست یافته بود، از قدرت کافی برخوردار بودند.
رامسس دوم با پیش کشیدن پیروزی در جنگ، به تحکیم پایه‌های اعتماد مردم مصر به سلطنت خود یاری رساند. زیر دستان ناراضی در حاشیه‌های مصر، مانند نوبیایی‌ها با شنیدن داستان عصبانیت او در جنگ، بخشی از اراده خود برای شورش کردن را از دست دادند در حالی‌که دشمنان همیشگی‌اش، مانند لیبیایی‌ها، از آن پس کمتر به فکر حمله به مصر افتادند.
گرچه رامسس دوم در دوره تدارک حمله به قادش مرتکب اشتباه راهبردی بسیار مهمی شد، با این حال او توانسته بود راهش را با جنگ و گریز باز کند و از معرکه خارج شود. میل شخصی رامسس برای باور کردن سخنان دو عرب بدوی و شتاب بعدی او در جدا شدن از پیکره اصلی سپاهیانش، از وجود یک فرمانده جوان و شتاب‌زده حکایت داشت که از سنین بیست و چند سالگی فراتر نرفته بود. آنچه مایه سربلندی او می‌شود این است که اشتباهش را دوباره مرتکب نشد.
 
در سال‌های بعد، چندین بار با حتیان جنگید. رامسس دوم در سومین جنگ، بخش بزرگی از زمین‌هایی را که در جنگ دوم از دست داده بود، از جمله اوپی را از حتیان پس گرفت. او در هشتمین و نهمین سال سلطنتش قلمروی مصر را در آموروی شمالی گسترش داد و عملا به شمال قادش نیز رسید. تا آن زمان هیچ یک از فراعنه مصر سپاهیانش را تا آن نقطه شمالی هدایت نکرده بود، به استثنای تحوطمس سوم که صد سال پیش‌تر به این مهم نائل آمده بود. از افسانه قدرت نظامی در قادش برای هراس افکندن در دل دشمنان رامسس استفاده می‌شد؛ به استثنای حتیان که او هیچ‌گاه در شکست دادنشان پیروز کامل نشد.

پیروزی‌ها و تصرفات ارضی رامسس دوم در سوریه و شرق طالع (سرزمین‌های ساحل شرقی مدیترانه) در معرض خطر دائمی بودند و دولت‌شهرها پیوسته بین مصریان و حتیان دست به دست می‌شدند. موواتالی، دشمن دیرینه رامسس دوم چشم از جهان فروبست و حتیان با مسائل خاص جانشینی برای او مواجه شدند. تا این زمان رامسس دوم به احتمال بسیار زیاد به این نتیجه رسیده بود که پیشروی‌های بیشتر در سمت شمال و تصرف زمین‌های مورد اختلاف، دیگر به زحمت و هزینه‌اش نمی‌ارزد.
در این هنگام او با کشور لیبی در غرب مصر نیز اختلافاتی پیدا کرده بود. هاتوسیلوس سوم - پادشاه جدید حتیان - نیز بر اثر ظهور دوباره قدرت آشور در بین‌النهرین که حاشیه‌های شرقی امپراتوری او را تهدید می‌کرد، با مشکلاتی مواجه شده بود. گرچه مصر و حتیان دشمنانی ارزشمند بودند، جنگ‌هایی مهم‌تر در سال‌های بعد پیش رو داشتند.

درنتیجه پس از دو سال مذاکره - یعنی در سال 1280 پیش از میلاد و در بیست و یکمین سال سلطنت رامسس دوم- نخستین عهدنامه صلح یک دولت با دولت دیگر بین این دو قدرت امضا شد و هر یک از طرفین قول دادند که به یکدیگر حمله نکنند و در صورت حمله دولتی ثالث به هر یک از آنها یا بروز قیام داخلی در هر یک از آنها به کمک یکدیگر بشتابند. گرچه مصری‌ها از ادعاهای خود بر قادش و آمورو دست برداشتند، در کارهای بازرگانی، امکان دسترسی آزادانه تا شمال شهر بندری اوگاریت (نزدیک لاذقیه در سوریه) به دست آوردند و حتیان نیز اجازه یافتند از بندرهای مصر در فینقیه استفاده کند.
 
 بلندپروازی مغرورانه در تاریخ
دروغ‌بافی رامسس دوم درباره جنگ قادش می‌تواند نخستین کوشش مدون برای تشریح پیروز شدن با کمال ناباوری باشد. مباحثات انجام شده درباره تاثیر این دروغ‌بافی باید با این واقعیت تعدیل شود که در سده پنجم میلادی کسی نبود که بتواند خط هیروگلیف را بخواند. گذشته از این، بسیاری از یادمان‌های تاریخی رامسس دوم از جمله پایتختش پی – رامسس که بر اثر تغییر مسیر رود نیل آسیب دید و ناپدید شد، چندین سده از عمرش را زیر میلیون‌ها تن ماسه مصری به سربرد. به این ترتیب، اقدامات او در قادش و انتشار گسترده آن دروغ، بیش از هزار سال در حکم درسی بزرگ برای رهبران جویای نام عمل می‌کرد.

لیکن در دهه 1800 دنیای مصریان باستان همچنان که باستان‌شناسان و هیروگلیف‌ها تدریجا رمزگشایی و خوانده می‌شدند، به موضوعی جذاب تبدیل شد. پیکره عظیم رامسس دوم در الاقصر که با صحنه‌هایی از جنگ قادش همراه شده بود، الهام‌بخش آفرینش شهر معروف به «اوزیماندیاس» از سروده‌های پرسی بیشه شلی شد که به مشاهده عمل احمقانه بلندپروازی مغرورانه انسان اختصاص یافته بود.
غرور بدون تردید یکی از عوامل‌ موثر در طرح ادعای پیروزی رامسس در قادش بود. او مردی جوان بود، به سرنوشت خود باور داشت و از اشتباهی بزرگ جان سالم به در برد تا از خودستایی و دروغ‌بافی‌اش لذت ببرد. نوعی تشابه جالب بین رامسس دوم و تاریخ نزدیک‌تر به عصر ما را شاید بتوان در کیش دیکتاتور پرستی رایج در بسیاری از نظام‌های خودکامه پیدا کرد. این تشابه تاحدودی از دوره‌ سلطنت ناپلئون بناپارت آغاز شد.
او همچون فرعون‌های رامسس نام، مردی بود با استعداد تخصصی نظامی و خودبزرگنمایی تاریخی. ناپلئون در خاطراتش می‌گوید که حمله به مصر را با یک هدف انجام داد: افتخارآفرینی. هزاران سال پیش از او فراعنه مصر به ویژه رامسس دوم، ارتش‌های خود را با همین استدلال در سرزمین‌های مجاور به حرکت درآورده بودند. ولی ناپلئون در مقایسه با رامسس دوم بیشتر به یک فرمانروای کشورگشا شباهت داشت.
در حالی‌که رامسس از جاودانه‌سازی دروغ‌بافانه نقش خود در جنگی بزرگ بر سر دوره 62 ساله پس از قادش خوشحال بود، ناپلئون همچون قهرمان محبوبش اسکندر مقدونی، خود را همواره یک سرباز می‌دانست.
نوادگان سیاسی حقیقی رامسس دوم، نظام‌های خودکامه سده بیستم بودند. دیکتاتورهای حاکم در بلوک شرق مانند استالین در اتحاد شوروی و چائوشسکو در رومانی با شیفتگی عجیبی که به برپا داشتن پیکره‌های خود و به ویژه نادیده انگاشتن حقیقت داشتند، شدیدا از سنتی پیروی می‌کردند که رامسس دوم پایه‌گذاری کرده بود.
آنها به احتمال زیاد از رامسس آموخته بودند که اگر دولت مهار تمام اطلاعات را در اختیار خود بگیرد در آن صورت حقیقت می‌تواند همان چیزی باشد که آنها می‌خواهند باشد. مشابهات با جنگ قادش رامسس دوم را می‌توان در راهپیمایی بزرگ به رهبری مائوتسه تونگ و افسانه‌های مربوط به کیم ایل سونگ و کیم ایل جونگ، از رهبران کره شمالی مشاهده کرد. تفاوت در آن است که رامسس دوم از تبلیغات نظامی برای پی‌ریزی بنیان‌های پایداری سیاسی و اقتصادی و افزودن بر رفاه زیردستانش استفاده می‌کرد ولی دیکتاتور عصر جدید به ندرت توانسته است به توفیقی در این زمینه برسد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد