فروشگاه شوهر

فروشگاه شوهر

فروشگاه بزرگی بود و انواع شوهران را با ویژه گی های متفاوت در آنجا به فروش می رسانید. پس هر زنی می توانست شوهری دلخواه برای خویش برگزیند.

این فروشگاه که از شرایط بسیار مناسبی برای خریداران برخوردار بود از شش طبقه تشکیل شده بود و در هر طبقه شوهرانی در معرض فروش قرارمی گرفتند که دارای ویژه گی های خاص خود بودند که آن ویژگی ها روی درب هر طبقه نصب و اعلام گردیده بود. اما هر مشتری پس از خروج از هر طبقه و ورود به طبقه بالاتر قادر به برگشت به طبقه قبلی نبود.

من نظاره می کردم، زنی وارد شد، روی درب طبقه اول نوشته شده بود:

"این مردان دارای شغل هستند"

زن خواند و با خود گفت:

"خب اینها بهتر از نامزدم هستند، لااقل شغلی دارند اما دوست دارم ببینم بالاتر چه خبره" و به سمت طبقه دوم حرکت کرد. طبقه دوم نوشته شده بود:

" این مردان دارای شغل هستند و عاشق بچه نیز هستند"

" خب اینها بهترند اما بازم دوست دارم ببینم بالاتر چه خبره" و راه افتاد

طبقه سوم نوشته شده بود:

" این مردان دارای شغل هستند، عاشق بچه هستند و بسیار هم خوشگل هستند" زن با خود گفت:

"به به این که خیلی بهتره" اما باز هم براه افتاد

طبقه چهارم نوشته شده بود:

" این مردان دارای شغل هستند، عاشق بچه هستند، بسیار خوشگل هستند و به خانم هایشان نیز در خانه کمک می کنند" پس زن با تعجب گفت:

" دیگه بهتر از این نمیشه" اما مکث کوتاهی کرد و راهی طبقه پنجم شد

طبقه پنجم نوشته شده بود:

" این مردان علاوه بر انیکه دارای شغل هستند، عاشق بچه هستند، بسیار خوشگل هستند و به خانم هایشان در خانه کمک می کنند از احساساتی بسیار رمانتیک نیز برخوردار می باشند "

زن که به وجد آمده بود با خود گفت

"این دیگه خیلی خیلی عالیه وبهتر از این نمیشه اما حتما طبقه آخری ... و با کمال اشتیاق و دوان دوان راهی طبقه ششم گردید. آنجا نوشته شده بود:

"اینجا طبقه ششم، مردی یافت نمیشود، صرفا خروجی فروشگاه می باشد، خوش آمدید و وقت شما بخیر"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد